سال1402 . فلسفه تعلیم و تربیت
یا مهدی ادرکنی عجل علی ظهورک.

 

 1) مرکزیت گفتمان(متن)، که در آن بر نیروی برسازنده ی زبان تأکید می شود، به این معنی که ابژه های "طبیعی"، به طور گفتمانی تولید می شوند.

 2) هویت های پاره پاره، که در آن بر مرگ سوژه ی فردی، خودآیین و خالق معنا تأکید می شود؛ و تولید گفتمانیِ فرد جای فهم ذات باورانه از انسان را می گیرد.

 3) نقد فلسفه ی حضور و بازنمایی، که در آن تصمیم ناپذیریِ زبان به جای باور به "زبان به منزله ی آیینه ی واقعیت و ابزار شفاف انتقال معنا" می نشیند.

 4) از دست رفتن بنیادها و کلان روایت ها، که در آن بر صداهای چندگانه و سیاست های محلی تأکید می شود.

 5) پیوند دانش و قدرت، که در آن بر عدم امکان تفکیک دانش از قدرت و عدم وجود دانش بی طرف تأکید می شود.

 6) حاد واقعیت،که در آن امر وانموده جای "جهان واقعی" را گرفته و شبیه سازی ها جایگاه ممتازی در نظم اجتماعی معاصر پیدا می کنند.

مرکزیت گفتمان:

پست مدرنیسم از دل ساختارگرایی فرانسوی بالید، که چرخش زبان شناختی در فلسفه را جدی می گیرد. پست مدرنیست ها از مفاهیمی نظیر متن و گفتمان استفاده می کنند تا با دو موضع مقابله کنند: یکی علم که هدفش پیش بینی و کنترلِ طبیعت و انسان هاست؛ و دیگری اومانیسم که تجارب فرد و حقوق منحصر به فرد بشر را در جایگاه ممتاز می نشاند. تأکید بر زبان، پست مدرنیسم را به برساخت گرایی ای نزدیک می کند که از یکسو هر گونه ادعای ابژکتیویستیِ قطعیت و حقیقت عینی، و از سوی دیگر اتکای اومانیستی بر ادعاهای ذات باورانه را زیر سؤال می برد؛ پست مدرنیسم در این دو مسیر از یکسو فلسفه ی حضور و بازنمایی، و ازدیگر سو هویت های واحد و خودآیین را به چالش می کشد.

مرکزیت گفتمان به این معناست که تجربه ی جهان از خلال گفتمان ها اتفاق می افتد. گفتمان ها توجه فرد را به موجودیت ها و تقسیم بندی ها جلب می کنند؛ و همین گفتمان ها جایگاه فرد را در جهان تعیین می کنند. گفتمان، همان گونه که به جهان ساختار می دهد، به سوبژکتیویته هم ساختار می دهد، و حسی از هویت اجتماعی و درجهان بودگی را به فرد می دهد. محققان سازمانی از این بینش ها استفاده کرده اند، برای مثال در تحقیقی، با استفاده از مفهوم پرکتیس های گفتمانی فوکو، به برساخته شدن فرد و جهان در گفتمان استراتژی شرکت پرداخته شد؛ و اینکه چگونه این گفتمان در ایجاد حس ایمنی برای مدیران، تجلی مردانگیِ مدیریت، و تسهیل و مشروع سازیِ اعمال قدرت نقش ایفا می کند.

هویت های پاره پاره:

پست مدرنیست ها هویت یکپارچه و واحد را مورد انتقاد قرار می دهند. در این خصوص دو نسخه و ورژن متفاوت وجود دارد:

یکی آنها که معتقدند مفهوم پردازی غربی از بشر همواره یک اسطوره بوده، و بیشتر بیانگر ایده ای قوم محورانه است که به مردانگی، عقلانیت و کنترل اولویت می دهد. فرد، تا زمانی که در این گفتمانِ مسلط است، از هویتِ ایمن و امنی برخوردار خواهد بود، اما همزمان به بازتولید این سلطه نیز کمک خواهد کرد. نسخه ی دوم اما، فردِ منسجمِ یکپارچه را در عصر تاریخی و فرهنگیِ کنونی نادرست می داند. در جامعه ی متکثر و مرتبط به همِ امروز، که گفتمان های متعدد وجود دارند، پاره پارگی هویت امری اجتناب ناپذیر است. این دیدگاه در حوزه ی مطالعات سازمانی نیز پیامدهایی داشته است: اینکه هویت های افراد چگونه در حال برساخته شدن است، این که چطور طرح ایده ی کارهای دانشی، هویت های شغلیِ خاصی را تولید کرده است، و یا اینکه چطور گفتمان مدیریت منابع انسانی، فرد را ابژکتیو و متعین ساخته، و او را از خصایص غنیِ اجتماعی و شخصی اش تهی کرده است.

نقد فلسفه ی حضور:

 علوم اجتماعیِ غالب، حضور ابژه را غیرپروبلماتیک می داند، و معتقد است کارکرد اصلی زبان بازنمایی ابژه هاست. پست مدرنیسم این موضع را هم توهم تلقی کرده و معتقد است پرکتیس های زبانی و غیرزبانی در تولید ابژه ها نقش کلیدی دارند. چنین موضعی بیش و کم در آرای مید، ویتگنشتاین و هایدگر به چشم می خورد، اما این به معنی نسبی گرایی نیست.  پست مدرن ها بیش از آن که دغدغه ی نسبی گرایی داشته باشند، نگران ثبات ظاهری ابژه ها و دشواریِ آشکارساختنِ فعالیت هایی هستند که ابژه ها را می سازند و آنها را حفظ می کنند. برای مثال "کارمند" یک ابژه است، اما طبیعت "کارمند" نمی سازد، بلکه وجود کارمند مستلزم زبان و مجموعه پرکتیس هایی است که موجودیت ها و تقسیم بندی های خاصی را ممکن ساخته باشند. پس کارمند را نمی توان با اشاره به آنکه کارمند نامیده می شود توصیف کرد؛ بلکه کارمند محصول پرکتیس های زبانی و غیرزبانی است که  او را به یک ابژه بدل می سازند. پس کارمند، یک چیزِ تنها نیست، بلکه به طور ضمنی بر تقسیم کار، بر حضور مدیریت و .... دلالت دارد. کارمند، نه یک سری ویژگی ها، که مجموعه ای از روابط در دل تقسیم کار است.


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 23 تير 1399برچسب:, :: 10:22 :: توسط : دکتر علی واشقانی فراهانی

ﺯﻧﯽ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺷﺖ هر شب قبل از خواب، ﺑﺎﺑﺖ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ دارد خوشحالیهایش را بنویسد.

ﯾﮑﯽ ﺍﺯ شبها ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻧﻮﺷﺖ:
ﺧوشحالم ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺐ ﺻﺪﺍﯼ ﺧﺮﺧﺮ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻨﻮﻡ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻭ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ! ﺧوشحالم ﻛﻪ ﺩﺧﺘﺮﻢ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﺷﺴﺘﻦ ﻇﺮﻓﻬﺎ ﺷﺎﻛﯽ ﺍﺳﺖ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﻬﺎ ﭘﺮﺳﻪ ﻧﻤﯿزﻧﺪ! ﺧوشحالم ﻛﻪ ﻣﺎﻟﯿﺎﺕ ﻣﯽﭘﺮﺩﺍﺯﻡ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺷﻐﻞ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻣﺪﯼ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺑﯿﻜﺎﺭ ﻧﯿﺴﺘﻢ! ﺧوشحالم که ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯾﻢ ﻛﻤﯽ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻏﺬﺍﯼ ﻛﺎﻓﯽ ﺑﺮﺍﯼﺧﻮﺭﺩﻥ ﺩﺍﺭﻡ! ﺧوشحالم ﻛﻪ ﺩﺭ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﺍﺯ ﭘﺎ ﻣﯽﺍﻓﺘﻢ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺳ...ﺨﺖ ﻛﺎﺭ ﻛﺮﺩﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ!
خوشحالم ﻛﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﺸﻮﯾﻢ ﻭ ﭘﻨﺠﺮﻩﻫﺎ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﻛﻨﻢ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﻡ! ﺧوشحالم ﻛﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﻣﯿﺸﻮﻡ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻭﺭﻡ ﻛﻪ ﺍﮐﺜﺮ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺳﺎﻟﻢ ﻫﺴﺘم! ﺧوشحالم که ﺧﺮﯾﺪ ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﺳﺎﻝ، ﺟﯿﺒﻢ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯿﮑﻨﺪ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻋﺰﯾﺰﺍﻧﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺨﺮﻡ! ﺧوشحالم که ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺻﺒﺢ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﺯﻧﮓ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﻮﻡ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻡ. خوشبختی یعنی دیدن نیمه پر لیوان،یعنی دیدمثبت به اتفاقات واین یعنی.....آرامش خدایا شکرت
 خلاصه

ارسال شده در تاریخ : جمعه 7 ارديبهشت 1399برچسب:, :: 1:6 :: توسط : دکتر علی واشقانی فراهانی

بنی اسرائیل ، کهف ، سه طسین ( شعراء ، نمل ، قصص ) ، الم سجده ، یس  ، ص ، احقاف ،، واقعه ، حم سجده ،حم دخان ، طور ، اقتربت ( انبیاء ، و قمر) ، جمعه.اگر وقت ندارد واقعه و سوره های قبل آن .

زیرا روایت شده  از حضرت  صادق (ع)که  هر که در هر شب جمعه سوره بنی اسرائیل  را بخواند نمیرد تا خدمت حضرت قائم  علیه السلام  برسد واز اصحاب آن حضرت باشد . و فر مود هر که سوره کهف را در شب جمعه  بخواند نمیرد ، مگر شهید شود، و حق تعالی اورا در قیامت با شهدا محشور گرداند و  در قیامت همرا ه ایشان نگاهش میدارد .
و فرمود که سه  طسین ( نمل ، شعرا ، قصص )را  در شب جمعه بخواند از دوستان خدا باشد و در امان و حمایت حق تعالی باشد و فقر و تنگدستی در دنیا  به او نرسد و در اخرت خدا از بهشت انقدر به او عطا کند که او راضی گرددو زیاده از رضا به او کرامت فرماید و صد زن از حوریان بهشتی به او تزویج نماید 
و فرمود هر که سوره الم سجده را در هر شب جمعه بخواند حق تعالی در قیامت نامه اعمال اورا به دست راست او دهد  و او را بر اعمال او حساب نکند واز رفقای محمد و آل محمد علیهم السلام باشد .                                                                                                                                                         (مفاتیح الجنان )
 

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 21 فروردين 1399برچسب:, :: 20:41 :: توسط : دکتر علی واشقانی فراهانی

 

این کتاب به عنوان در آمدی بر مبانی فلسفی تعلیم و تربیت در نظر گرفته شده و قصد ندارد خواننده را به پیروی از مکتب خاصی دعوت کند . کتاب برای دانشجویان رشته تعلیم و تربیت در نظر گرفته شده نه برای کسانی که در فلسفه تخصص دارند . این کتاب در صدد است تا با شیوه ای ساده و قابل فهم مطالب را ارائه دهد و هیچ ویژگی بارزی را در تعلیم و تربیت مدنظر قرار نمی دهد ، زیرا آثار متعدد فوق العاده ای وجود دارد که این هدف را برآورده می کند .

مطالعه فلسفه تعلیم و تربیت می تواند یک کار مهیج و چالشی باشد .

اجمالی از فهرست

فصل اول - ایده آلیسم و تعلیم و تربیت

فصل دوم – رئالیسم وتعلیم و تربیت

فصل سوم –فلسفه شرق و تعلیم و تربیت

فصل چهارم – پراگماتیسم و تعلیم و تربیت

فصل پنجم – نظریه بازسازی تعلیم و تربیت

فصل ششم – رفتار گرائی و تعلیم و تربیت

فصل هفتم – اگزیستانسیالیسم ، پدیدار شناسی و تعلیم و تربیت

فصل هشتم – فلسفه تحلیلی و تعلیم وتربیت

فصل نهم – مارکسیسم و تعلیم و تربیت

فصل دهم – فلسفه ، نظریه و عمل تربیت


ارسال شده در تاریخ : جمعه 14 فروردين 1399برچسب:, :: 12:40 :: توسط : دکتر علی واشقانی فراهانی

 مراد از سیاست اخلاقی، اخلاقی کردن سیاست در روش و هدف است. روش سیاسی، شامل عناصری چون راه رسیدن به قدرت، روش حکومت، ساخت سیاسی، اخلاق زمامداران وکارگزاران، رعایت حقوق مردم و اجتناب از ستم است. تمام اندیشه های امام علی(ع) از قرآن و سنت رسول اکرم (ص) اقتباس شده است. از این رو این مساله در بحث فعلی اهمیت بسیار زیادی دارد؛ زیرا پیامبر اکرم (ص) فلسفه بعثت خود را اتمام مکارم اخلاقی دانسته و میفرماید: «من برای تکمیل فضیلتهای اخلاقی مبعوث شدم ».
    این روایت، بیانگر اهمیت اخلاق از دیدگاه اسلام است. در اسلام قرب الهی غایت اخلاق است و موجب سعادت و کمال فردی میشود. بنابراین «فرامین الهی» مبنای اخلاق، و «قرب الهی» غایت اخلاق میباشد. در این راستا، سیاست اخلاقی هم زمینه لازم را برای سعادت جمعی فراهم مینماید.
    وجوه مهم اندیشه امام علی (ع) درباره سیاست و اخلاق
    سیاست اخلاقی از دیدگاه امام علی (ع) دارای وجوه و مبانی مختلفی است که به بررسی آنها می پردازیم:
    حق مداری و اخلاق سیاسی
    مبنای اخلاق از دیدگاه امام علی (ع) حق مداری و دستورهای الهی است. امام به طور کلی تابع فرمانهای الهی بود و اصول اخلاقی را در زندگی فردی و سیاسی خود کاملاً رعایت میکرد. اصل اساسی حکومت آن است که خداوند بالاترین ارزش است و تمام ارزشهای دیگر، در جهت قرب به او معنا پیدا می کند. خوبی یعنی قرب به خدا و بدی، یعنی دوری از او. وقتی خداوند تنها ارزش و کمال مطلق باشد، هرگز حاکم نباید حکومت را برای خود، منبع درآمد یا فضیلتی بداند، بلکه آن را ودیعه ای الهی می داند، که در این صورت، این اعتقاد به تمام برنامه های او جهت می دهد و همه آنها را صبغه الهی می زند. 
    جوهر اندیشه های اخلاقی امام علی تفکیک مطلق حق و باطل و اطاعت کامل از حق است. حضرت در این باره می فرماید: «سوگند به خدایی که جز او خدایی نیست! من در جاده حق قدم بر می دارم». 
    از نظر حضرت علی (ع) تشخیص حق اهمیت حیاتی دارد؛ ولی پیروی از حق، مهمتر است. به همین دلیل در اندیشه امام علی (ع) نسبی گرایی راه نداشت و تمام مبارزاتش برای نشان دادن تفاوت حق و باطل بود. حضرت نزاع اصلی انسانها را نزاع حق و باطل دانسته و با بینشی مذهبی و الهی، بزرگترین عامل اختلاف افراد بشر را پیروی عده ای از حق و عده ای دیگر از باطل می داند.
    امام علی (ع) میفرماید: «دو راه برای انسانها وجود دارد: راه حق و راه باطل که برای هریک از آنها نیز پیروانی است. پس اگر پیروان باطل بسیار باشد، از قدیم هم بسیار بود و جای شگفتی نیست و امر پیروان حق کم باشد، امید است که بسیار گردد». 
    بر این مبناست که امام حتی حکومت را با همین معیار از مردم می پذیرد تا بتواند جایگاه حق را ثابت کند و باطل را از میان بردارد:
    «به خدا قسم! این کفش نزد من از امارت و حکومت بر شما محبوبتر است؛ مگر اینکه حقی را ثابت گردانم یا باطلی را براندازم». 
    امام علی (ع) معتقد است: «اگر زمانی حق و باطل با هم درآمیزند، تنها کسانی که مورد لطف خدا قرار دارند، نجات می یابند. پس اگر باطل از امتزاج و آمیختگی با حق جدا باشد و با آن درآمیزد مردم حق جو منحرف نمی شوند؛ زیرا مردم حق را با باطل اشتباه می گیرند و باطل را حق میپندارند و اگر حق از پوشش باطل جدا شده و آزاد گردد، زبان بدخواهان از آن قطع می گردد، لکن قسمتی از حق و قسمتی از باطل را گرفته و مخلوط می شوند. در این جاست که شیطان بر اولیای خود مسلط می شود و فریبشان می دهد، ولی نجات مییابند آنانی که مورد لطف الهی هستند و از جانب خدا نیکی به آنها شده است». 
    و از این رو کسانی که از حق پیروی می کنند، در پیشگاه خدا شایسته ترند:
    «همانا برترین مردم نزد پروردگار کسی است که عملِ به حق را بیشتر از باطل دوست داشته باشد، هرچند حق به او زیان رساند و اندوهگین اش کند و باطل به او سود رساند». 
    البته طبیعی است که امام علی (ع) به لحاظ مبانی فکری خویش از حق و باطل تعبیری درون دینی دارد و معتقد است که حق، سرچشمه الهی دارد و منشاî حقانیت هر امری، دینی و الهی است و ملاکهای آن کاملاً معین و مشخص است.
    البته حضرت علی (ع) در عرصه سیاست و حکومت نیز اثبات حق و عمل به آن را وظیفه اصلی حاکم می داند. از این منظر تفکیک اخلاق از سیاست، غیر ممکن میشود و اخلاق، جزئی از سیاست میگردد و سیاستی که از مدار اخلاق خارج شود، در واقع از مدار حق خارج شده است. اخلاق مداری در سیاست نتیجه حق مداری در اندیشه سیاسی است.
    حضرت در باره پیروی خویش از حق میفرماید: «از آن هنگام که حق را به من نمودند، در آن، دو دل نگردیدم». 
    البته حق برای حضرت علی (ع) مفهومی اجتماعی هم دارد و از نظر ایشان در صحنه اجتماع، حق و باطل همواره رویاروی هم هستند و ایشان همیشه در جبهه حق قرار دارد، لذا حضرت میفرماید :
    «بدانید که من با دو کس میستیزم، آنکه چیزی را خواهد که حق آن را ندارد، و آنکه حقی را که بر گردن اوست، نگزارد.» 
    آخرت گرایی، مبنای نگرش اخلاقی به سیاست
    در نظام اخلاقی حضرت علی (ع)، غایت نهایی «آخرت» است. هدف تمام اندیشه ها و افعال امام کسب سعادت اخروی و نزدیکی به خداست. او در این زمینه ذره ای کوتاه نمی آید و غایت اخروی افعال خود را هیچ گاه از نظر دور نمی دارد. در عرصه سیاسی نیز، اخلاق و سیاست امام علی (ع) اخلاق و سیاستی آخرت گراست و به همین دلیل، امام در گستره اخلاق، هیچ گونه مصالحه ای را نمی پذیرد.
    امام دنیا را گذرگاهی بیش نمی داند؛ گذرگاهی که اگر بیش از موقعیت اش بدان پرداخته شود، موجب خسران است:
    «دنیا! از من دور شو که مهارت بردوشت نهاده است گسسته و من از چنگالت به درجسته ام و از ریسمانهایت رسته و از لغزشگاه هایت دوری گزیده ام. کجایند مهترانی که به بازیچه های خود فریب شان دادی؟ کجایند مردمی که با زیورهایت دام فریب بر سرراهشان نهادی؟ آنها در گورها گرفتارند و در لا به لای لحدها ناپایدار». 
    براین اساس هر عملی که دنیا، اهداف و منافع دنیوی را بر آخرت و سعادت اخروی انسان ترجیح دهد، مردود است. هیچ هدف عالی دنیوی باعث نمیشود تا انسان به آنچه موجب کیفر اخروی است، نزدیک گردد. این دیدگاه در نگاه امام به سعادت تعبیر میشود، که عنصر اصلی اندیشه سیاسی ایشان است. در نتیجه هر عملی که به سعادت اخروی انسان منجر شود، پسندیده و هر عملی که به زیان اخروی اش انجامد، ناپسند است. این مسئله در تمام حوزه های زندگی سیاسی، اجتماعی و فردی انسان حاکم است. پس نمی توان در سیاست براساس مشی غیر اخلاقی عمل کرد؛ زیرا موجب کیفر اخروی می شود.
    البته تاکید بر این مسئله، به معنای بی توجهی به دنیا در اندیشه امام علی (ع) نیست. از دید ایشان غایت زندگی، سعادت اخروی است و اعمال دنیوی تا جایی ارزشمنداند که بتوانند انسان را بدین هدف رهنمون شوند و چنانکه بین منافع دنیوی و غایت اصلی، تعارض ایجاد شود، بی تردید قرب الهی بر منافع دنیوی ترجیح دارد. لذا همین برداشت موجب شده تا در نهج البلاغه مطالبی با ظاهری متعارض، در باره دنیا به چشم بخورد. در واقع، غفلت از این نوع نگاه امام به دنیا و آخرت سبب متعارض دیدن سخنان ایشان می شود. جوهر دیدگاه حضرت علی (ع) در باره دنیا در این عبارت نهفته است، که میفرماید: «این دنیا جایگاه صدق و واقعیابی است برای کسی که واقعیت آن را دریابد». 
    ولی در جای دیگر هم میفرماید: «من این دنیای فریبنده را به رویش انداخته ام. من این دنیا را به اندازه خود محاسبه کرده ام و من به این دنیا باچشمی می نگرم که شایسته آن است». 
    به هر حال آنچه میتوان از نهج البلاغه استنباط کرد، این است که منظور امام کم ارزش جلوه دادن دنیا نیست، بلکه هدف ایشان تنظیم رابطه خویش با دنیا است. در این رابطه، «آخرت» غایت است و «دنیا» وسیله، و این وسیله تا زمانی که در خدمت غایت نهایی باشد، بسیار ارزشمند است، به گونه ای که حضرت آن را دار صدق میخواند. بدین سبب می فرماید:
    «اگر کسی دنیا را به عنوان ابزار و وسیله بنگرد، دنیا بیدارش می کند، ولی اگر آن را هدف بداند، کورش می سازد». 
    در جای دیگر می فرماید: «آگاه باشید که دنیا پشت کرده، شتابان می رود و آخرت روی آورده، می آید». 
    البته این نگاه به معنای بی عملی در دنیا نیست بلکه ایشان انسانها را به تلاش در همین جا فرا میخواند:
    دنیا محل حرکت، کوشش و عمل است و آخرت عالم حسابرسی و نتیجه گیری است». 
    امام علی (ع) تفاوت خود با کسانی چون: معاویه و عمروبن عاص را در توجه خویش به آخرت و غفلت آنان می داند و غافلان از آخرت نمیتوانند پیرو حق باشند.
    حضرت دراین باره میفرماید: «فرق من و عمرو بن عاص در این است که یاد مرگ نمی گذارد به فکر بازی و لهو باشم و فراموشی آخرت نمی گذارد او حق را بگوید». 
    در واقع میتوان به این نتیجه رسید که دنیا فی نفسه، نه مذموم است نه ممدوح، بلکه نوع نگاه و عمل انسان است که دنیا را مذموم یا ممدوح میکند.
    اخلاق فردی و اخلاق سیاسی
    بی تردید در اندیشه اخلاقی حضرت، هرگز تفکیک بین اخلاق فردی و اخلاق سیاسی مشاهده نمی شود و بر ضرورت تلازم اخلاق فردی و اخلاق سیاسی، تاîکید میشود. حضرت علی (ع) که مظهر عینی و تجسم اخلاق فردی بود، در سیاست نیز به دنبال سعادت جمعی بود، که این امر در دو بُعد قابل تبیین است:
    اولا، پای بندی حضرت به اخلاق در امور سیاسی، بخش جدایی ناپذیر اندیشه اخلاقی اوست. اگر امام نمی تواند در زندگی فردی خویش، امر غیر اخلاقی مرتکب شود، در سیاست نیز به طریق اولی قادر به چنین کاری نیست؛ چون با هدف نهایی او کاملاً تضاد دارد.
    ثانیا، هدف حضرت علی (ع) در سیاست، هدایت مردم وجامعه به سوی عدالت است و این، جز با پایبندی حکومت و کارگزارانش به اصول اخلاقی در سیاست، ممکن نیست. درنتیجه بر ضرورت تعهد اخلاقی زمامدار تاکید بیشتری دارد.
    حضرت در این باره می فرماید: «ای مردم! سوگند به خدا، من شما را به هیچ طاعتی امر نمی کنم، مگر اینکه خودم در آن طاعت به همه شما سبقت میگیرم، و شما را از هیچ معصیتی نهی نمی کنم، مگر اینکه خود پیش از شما از ارتکاب آن گناه امتناع می ورزم.» 
    غایت سیاست از دیدگاه امام
    در سیاست اخلاقی، هدف، اخلاقی کردن سیاست، در غایت و روش است. حضرت علی (ع) در نامه اش به مالک اشتر یکی از اهداف اصلی حکومت را اصلاح اهل مصر می داند. مراد «از اصلاح» هدایت اخلاقی مردم به سوی سعادت جمعی و رهنمون شدن آنها به پیروی از دستورهای الهی و عقل و غلبه بر هوای نفس و شهوت است. در واقع در میان اهداف چهارگانه ای که حضرت علی (ع) در فرمان خود به مالک اشتر بر میشمارد، «اصلاح مردم» مهمترین هدف است و دیگر موارد، مقدمه تحقق این هدف شمرده میشوند. 
    علامه جعفری مینویسد: «این فرمان مبارک که تنظیم شده یک شخصیت کمال یافته الهی است... اساسی ترین هدف خود را، پس از تنظیم امور اقتصادی که عامل ادامه حیات طبیعی است و پس از آماده کردن عرصه اجتماع برای اصل زندگی، «اصلاح مردم» معرفی میکند و با این هدف به ضرورت تکاپوی امور سیاسی، حقوقی، فرهنگی و اخلاقی در به وجود آوردن زمینه تکامل تاکید می کند». 
    امیرمومنان علی (ع) میفرماید:
    «بیعتی که شما با من نموده و به زمامداری انتخابم کرده اید، یک پدیده ناگهانی و محاسبه نشده نبود. کار من و شما یکی نیست؛ من شما را برای خدا میخواهم و شما مرا برای خودتان می خواهید».  بنابراین حضرت هدف خود از حکومت را هدایت مردم به سوی خداوند اعلام می دارد.
  روش زمامداری اخلاقی از دیدگاه امام:                                        
    بُعد دوم سیاست اخلاقی، روش اخلاقی در سیاست است که عناصر آن پیشتر ذکر شد. از این بعد، اخلاق سیاسی در اندیشه و سیره حضرت علی (ع) در باره نهاد حکومت و ویژگی های زمامداران قابل مطالعه است. در اندیشه امام «دولت» به معنای نهاد دارنده و اِعمال کننده قدرت برای تحقق غایت نهایی است و معاصی ای چون سلطه و برتری جویی در آن راه ندارد. این نگاه با اندیشه و برداشت غالب آن دوران، که حکومت را به طور کامل به مفهوم سلطه طلبی میگرفتند، کاملاً متفاوت است. حضرت علی (ع) میکوشید با تلقی رایج از دولت و حکومت مقابله کند. او در عهدنامه حکومتی اش به مالک اشتر، توصیه میکند که فهم خود از دولت و قدرت را اصلاح کرده، اندیشه سیاسی اش را سامانی درست دهد:
    «اگر من به مقام فرمانداری نصب شده ام، فرمان می دهم، باید اطاعت شود؛ زیرا این تلقین نابکارانه وارد کردن فساد در قلب است و عامل سستی وتزلزل در دین و نزدیک شدن به دگرگونیها...». 
    به همین دلیل حضرت علی (ع) بعد از رسیدن به قدرت نیز هیچ تفاوتی با قبل از آن نکرد و برای او کوخ و کاخ به یکسان ارزش داشت و هیچ کدام تاîثیری بر منش، شخصیت و رفتار سیاسی، اجتماعی او نمی گذاشت.
    عدالت، مبنای سیاست اخلاقی
    از دید حضرت علی (ع) «عدالت» عنصر ذاتی و مهمترین رکن سیاست است. اندیشه سیاسی امام، بدون درک مفهوم و اهمیت عدالت از نظر وی قابل درک نیست. در مقام عمل هم امام در اجرای عدالت هیچ گونه انعطافی را نمیپذیرفت، که این امر مشکلات بسیاری را برای حضرت ایجاد کرد. از دیدگاه امام (ع) وجه تمایز اصلی «حکومت اسلامی» با دیگر حکومتها، عدالت و دوری از ستم است. چون تمام اصول اخلاقی که انسانها در شرایط عادی بدان پایبندند، در شرایط ظالمانه از میان می رود. به همین دلیل حضرت علی (ع) تمام توان خویش را برای مبارزه با بیعدالتی به کار برد تا اصول اخلاقی را در مردم و در میان زمامداران پایدار کند.
    رعایت حدود الهی در سیاست
    بُعد مهم دیگری که میتواند در زمینه اخلاق سیاسی، اندیشه سیاسی حضرت علی (ع) را تبیین کند، تاکید وی بر ضرورت رعایت حدود الهی از سوی حکومت است. توجه به حدود الهی در سیاست، سیاست را به طور کامل اخلاقی میکند و زمامداران را از توسل به روشهای غیر اخلاقی در پیشبرد اهداف سیاسی باز می دارد. امام هدف از سیاست را اجرای حدود الهی میشمارد و در نتیجه، برای رسیدن به اهداف سیاسی، زیرپا گذاشتن حدود الهی را به هیچ وجه روا نمی داند. طبیعی است که این امر به خودی خود میتواند زمینه حاکمیت اخلاق در حوزه سیاست شود.
    کرامت انسانی و سیاست اخلاقی
    بُعد دیگری که تعیین کننده نگرش حضرت علی (ع) به سیاست اخلاقی است، اهداف و ویژگی های حکومت در نظر اوست. در حکومت امام «کرامت انسان» در عالیترین درجه ممکن رعایت میشد. حضرت به کرامت ذاتی انسانها معتقد بود و بر اساس کرامت انسان با مردم رفتار میکرد. میزان اهمیت ارزش افراد در نظر حضرت، بر سیره حکومتی ایشان و حاکمیت اخلاق بر سیاست، تاîثیری تعیین کننده داشت. در نگاه امام، انسانها بدون توجه به دین و اعتقادشان «کرامت» دارند و حکومت باید به ارزش انسانی آنان احترام بگذارد. این مساîله به طور کامل در آغازُ نامه حضرت به مالک اشتر آمده است. امام مردم را دو دسته می داند: یا برادران دینی زمامدارند و یا در خلقت با او برابر؛ بر این اساس به مالک توصیه میکند که با مردم همچون جانور درنده برخورد نکند و خوردنشان را غنیمت نشمارد. 
    این فرمان در زمانی صادر شد که زمامداران همچون درندگان با مردم رفتار میکردند و هیچ یک از حقوق اولیه افراد را محترم نمیشمردند. بیتردید حکومتی که بر مبنای فکری «کرامت انسانها» استوار باشد، نمیتواند در برخورد با آنان اخلاق و اصول اخلاقی را زیر پا نهد. بدین سبب، امام با هرگونه تبعیض میان مسلمان و غیر مسلمان، مرد و زن و موافق و مخالف حکومت، مقابله میکرد و آن را با مبانی فکری حکومت خویش ناسازگار می دانست.
    اخلاق کارگزاران سیاسی
    بُعد مهم دیگری که امام در اندیشه سیاسی خود بدان توجه دارد، اخلاق کارگزاران سیاسی است. حضرت نوع رفتار کارگزاران در سطوح مختلف را، زمینه اصلی حاکمیت اخلاق سیاسی و تاîمین شدن غایت حکومت اخلاقی می داند. از این رو، کارگزارانش را به رعایت حدود الهی و تقوا فرامی خواند.
    امام علی (ع) «تقوا» را به عنوان دژ مصونیت اولیای خداوند این گونه توصیف می کند:
    «تقوای الهی، اولیای خدا را در حمایت خود قرار داده، آنان را از تجاوز به حریم منهیات الهی باز داشته و ترس از خدا را ملازم دلهای آنان قرار داده است تا آنجا که شبهایشان را بی خواب و روزهایشان را بی آب گردانیده است.» 
    از نگاه امام علی (ع) ، «تقوا» دژی مستحکم و نفوذ ناپذیر و بهترین توشه آخرت است: همانا تقوا، کلید درستی و توشه قیامت و آزادی از هر بندگی و نجات از هر تباهی است.» 
    با توجه به این امر، امام در مرحله اول بیش از همه، خود را به تقوا فرا میخواند و در عین حال، خود را کاملاً مقید به آن معرفی میکند: «همانا درستی گفتار خویش را ضمانت میکنم و عهده خود را در گرو گفتار خویش قرار می دهم.
    اگر عبرتهای گذشته برای یک شخص آینه قرارگیرد، تقوا جلوی او را از فرو رفتن در کارهای شبهه ناک می گیرد. به خدا سوگند! کلمه ای از حق را نپوشاندم و دروغی بر زبان نیاوردم.» 
    امام در مرحله دوم، زمامداران را بیش از دیگران به تقوا سفارش می کند و آنان را به رعایت پرهیزکاری سزاوارتر می داند. 
    در نامه حضرت به عثمان بن حنیف آمده است: «آگاه باش که هر پیروی را، پیشوایی است که از او پیروی میکند. بدان که پیشوای شما بسنده کرده است از دنیای خود به دو جامه فرسوده، و دو قرص نان را خوراک خویش قرار داده؛ بدانید که شما چنین نتوانید کرد، ولیکن مرا یاری کنید به پارسایی و پاکدامنی و درستکاری. به خدا از دنیای شما زری نیندوختم و از غنیمتهای آن ذخیرت ننمودم و بر جامه کهنه ام نیفزودم.» 
    حضرت از همه والیان خویش میخواست، از خدا و عذاب آخرت بترسند و در برابر زخارف دنیوی فریفته نشوند. در نامه ارزشمندش به مالک اشتر چنین میخوانیم:
    «او را فرمان می دهم به ترس از خدا و مقدم داشتن طاعت خدا بر دیگر کارها، پیروی از آنچه در کتاب خود فرموده از واجب و سنتها، که کسی جز با پیروی کردن آن راه نیک بختی را نپیمود و جز با نشناختن و ضایع ساختن آن بدبخت نَبوَد و اینکه خدای سبحان را یاری کند به دل و دست و زبان؛ چه او یاری هر که او را یار باشد، پذیرفته است و ارجمندی آن کس که او را ارجمند سازد، به عهده گرفته است ». 
    با توجه به تاکیدات امام، معلوم میشود که حضرت زمامداران و والیانش را پیش از عموم مردم، به تقوا و پرهیزکاری فرامیخواند و خود، بیش از والیانش با تقوا و پرهیزکاری مآنوس است. در واقع منشا بینش امام علی (ع) عبودیت محض خداوند است؛ عبودیتی که در هیچ مقامی فراموش نمیشود و در مقام خلافت و زعامت، بیشتر مورد تاîکید قرار میگیرد؛ زیرا که در این مقام، زمینه ستمگری و فساد بسیار است.
    افزون بر این، حضرت علی (ع) خلفا را الگوی مردم می داند و تقوای زمامدار را عامل پاکی و درستکاری مردم و در مقابل، ستم حاکم را زمینه ساز گسترش ستم و فساد همگانی می شمارد.
    نفی قدرت طلبی
    در دیدگاه امام علی (ع) قدرت چه ارزش و جایگاهی دارد؟ منبع قدرت، و هدف از کسب آن چیست؟ آیا قدرت با مسوولیت همراه است یا صاحب قدرت تنها از مزایای آن بهره میبرد؟
    در نگاه امام علی (ع) قدرت فی نفسه هیچ ارزشی ندارد و در عالیترین تحلیل، صرفاً وسیله ای است برای رسیدن به اهداف انسانی. از دید امام، قدرت هرگز هدف نیست و به همین دلیل، ایشان در طول زندگی اش هیچگاه به خاطر قدرت حرکتی انجام نداد. این مساله افزون بر حوزه سیاست و قدرت سیاسی، در همه حوزه های دیگر نیز مصداق دارد. 
    امام علی (ع) آشکارا بر این مسئله تآکید می ورزد و خدای را چنین میخواند:
    خدایا! تو می دانی که اگر خلافت را پذیرفتم، نخواستم در قدرت برکسی پیشی گیرم یا از اوان دنیا چیزی برای خود بیندوزم، بلکه بدان امید پذیرفتم که معالم دین تو را بازسازی کنم و نظم و صلاح را در بلاد تو آشکار سازم تا بندگان مظلوم تو آسوده شوند و حدود و احکام تو را که تعطیل کرده بودند، دوباره بر پای دارم». 
    حضرت علی (ع) واقعاً استثنایی است! به طور کلی انسانها در پی کسب قدرت و ثروت اند و این مساîله براساس حب نفس کاملاً طبیعی است؛ ولی امیرمومنان علی (ع) هیچ گاه با انگیزه ارضای نفس خویش عمل نکرد و جهاد و سکوت و زمامداری اش همه برای کسب رضای خداوند بود، حضرت میفرماید :
    «اگر آن اجتماع عظیم نبود، اگر تمام شدن حجت و بسته شدن راه عذر بر من نبود و اگر پیمان خدا از دانشمندان نبود که در مقام پرخوری ستمگر و گرسنگی ستمکش ساکت ننشینند و دست روی دست نگذارند، همانا افسار خلافت را روی شانه اش می انداختم و مانند روز اول کنار می نشستم». 
    امام علی (ع) در پذیرش خلافت جز اصلاح و تدبیر امور مردم، انگیزه ای ندارد. او برای رسیدن به حکومت، هیچ نوع علاقه ای از خود نشان نمی دهد و به هیچ وسیله غیر اخلاقی متوسل نمی شود؛ این در حالی است که خلافت را حق خود می داند. 
    حضرت نسبت خود را با خلافت، این گونه توصیف میکند: «نسبت من به خلافت، همانند محور آهنین سنگ زیرین آسیا (که سنگ دیگر بر گرد آن میچرخد) نسبت به آسیا است. سیل از دامن من سرازیر میشود و هیچ صاحب بال و پری نمیتواند بر بلندای ]علم و کمال ]من اوج بگیرد». 
    با وجود این، امام، مصلحت امت اسلامی را بر حقِ شخصی خویش ترجیح داد و هرگز برای رسیدن به خلافت و قدرت، برنامه ریزی نکرد و تا زمانی که مردم به او روی نیاوردند، به قدرت روی نیاورد. راز این کردار در بینش الهی حضرت نهفته است. قدرت برای او هیچ ارزشی ندارد و تنها برای اجرای عدالت است که ارزش پیدا میکند. از این رو، حکومت در نظرش از کفش کهنه بی ارزشتر است. 
    با توجه به این موضوع است که به قول ابن ابی الحدید امیرمومنان برای به دست آوردن قدرت ،از وسیله های حرام بهره نمی گرفت، خدعه و نیرنگ را مباح نمی شمرد. 
    به همین دلیل است که امام هیچ نوع مصلحتبینی دروغین را بر نمیتابد و برای رسیدن به عالیترین اهداف هم، به وسیله غیر اخلاقی متوسل نمیشود:
    «شما از من می خواهید پیروزی را به قیمت ظلم و جور در باره آنکه والی اویم بجویم؛ به خدا که نپذیرم تا جهان برآید و ستاره ای در آسمان پی ستاره ای برآید؛ اگر مال از آنِ من بود، همگان را برابر می داشتم، حال آنکه مال، مال خداست.» 
    امام در موقعیتی این مطلب را بیان میکند، که ستمِ بر مردم و حیله گری در حکومت، سنت غالب به شمار می آمد و مردم، حیله گری را نشانه برتری و زیرکی میپنداشتند. آن بزرگوار این ذهنیت را به شدت محکوم کرده و حیله گری را تقبیح میکند و میفرماید:
    «به خدا سوگند! معاویه از من زیرکتر نیست، لیکن شیوه او پیمان شکنی و گنهکاری است. اگر پیمان شکنی ناخوشایند نمی نمود، زیرکتر از من کسی نبود. لکن هر حیله گری به گناه برانگیزاند و هرچه به گناه برانگیزاند، دل را تاریک میکند». 
    وفای به عهد
    یکی از مهمترین ابعاد اندیشه سیاسی امام، وفای به عهد است. حضرت علی (ع) هیچ گاه پیمان شکنی نکرد و حتی وقتی میتوانست از طریق پیمان شکنی حیله های دشمن را خنثی کند، به این کار مبادرت نورزید و آن را حتی به بهای پیروزی، روان داشت. حضرت در نامه های حکومتی به امرای خود، آنها را به پایبندی بر «عهد» سفارش تاکید نمود و برای نمونه حضرت به مالک اشتر مینویسد:
    «به عهد خویش وفادار باش، چه آنکه مردم با همه هواهای گوناگون و نظرات مخالفی که با هم دارند، نسبت به هیچ یک از واجبهای الهی چون بزرگ شمردن وفای به عهد، همداستان نیستند.» 
    آن بزرگوار با پیشنهاد یارانش برای شکستن عهد خویش در جنگ صفین مخالفت کرد و به آنها فرمود:
    «وای بر شما! آیا بعد از عهد و پیمان باز گردیم؟ مگر نیست که خداوند تعالی فرمود: به قرارهای خود وفا کنید؟». 

سیاستمداران بی اخلاق بخوانند!

سیاستمدارانی که کاملا زیر و بم های سیاسی بازی را یاد گرفته اند و بلدند که چگونه با هر روشی پله های ترقی را طی و منافع خود را تامین کنند؛ خواندن این مطلب را از دست ندهند. یكى از كهن‏ترین و در عین حال جدى‏ترین مسایل فلسفه سیاسى، بیان نسبت اخلاق با سیاست است.

 آیا سیاست مى‏تواند اخلاقى باشد؟  و آیا باید چنین باشد؟ یا آن كه این دو، به دو حوزه متمایز تعلق دارند؟

 این پرسش از آن جا اهمیت مى‏یابد كه اخلاق در پى حقیقت باشد، حال آن كه هدف سیاست تأمین مصلحت است و در موارد متعدد حقیقت‏جویى با مصلحت‏خواهى ناسازگار است. مسئله نسبت اخلاق با سیاست، به دوره خاص یا تمدن معینى منحصر نبوده و در همه تمدن‏ها كسانى به این مسئله پرداخته و كوشیده‏اند درباره امكان سازگارى یا ناسازگارى آن دو موضعى را اتخاذ كنند. این مسئله «از مسایل اساسى فلسفه سیاسى است كه مرز نمى‏شناسد و در همه تمدن‏ها مطرح شده است»

نسبت اخلاق و سیاست، صرفاً مسئله‏اى نظرى و آكادمیك نیست كه منحصر به حلقه‏هاى درسى باشد، بلكه نتایج عملى گسترده‏اى دارد كه ماحصل آن پایبندى یا عدم پایبندى دولت به اصول اخلاقى است. اگر ادعا شود كه اخلاق و سیاست از یكدیگر جدا هستند، لازمه‏اش این است كه انتظار پایبندى به اصول اخلاقى را از دولت نداشته باشیم و عملكرد آن را بر اساس معیارهاى اخلاقى نسنجیم و تنها معیار را كارآمدى بدانیم. اما اگر ادعا كردیم كه دولت باید اخلاقى باشد، آن‏گاه باید در مواردى كه میان اصول اخلاقى و منافع دولتى تعارضى پیش مى‏آید، تكلیف خودمان را روشن كنیم.
برقراری رابطه و پیوندمناسب میان اخلاق و سیاست همواره از مهم ترین


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 7 آذر 1398برچسب:, :: 9:31 :: توسط : دکتر علی واشقانی فراهانی

 

پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله) فرمودند:
کسى که چیزى را مى داند و به آن عمل نمى کند و از دانش خود بهره نمى گیرد، مجازاتش در قیامت از همه شدیدتر است.


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 4 تير 1398برچسب:, :: 8:22 :: توسط : دکتر علی واشقانی فراهانی

پیامبر(ص) فرمود: کسی که از قرآن شفا نخواند پس خداوند او را شفا نمی‌دهد...

پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) برای درمان بسیاری از بیماری‌ها خواندن آیات و سوره‌های قرآن را توصیه کرده‌اند. مجموعه‌ای از این احادیث و روایات در کتاب مکارم الاخلاق جمع‌آوری شده که در ادامه آنها را با هم می‌خوانیم:

 

1. پیامبر(ص) فرمود: کسی که از قرآن شفا نخواند پس خداوند او را شفا نمی‌دهد.

2. امام صادق(ع) فرمود: کسی که از قرآن صد آیه را تلاوت کند سپس هفت مرتبه «یا الله» بگوید پس اگر آن را بر سنگی بخواند آن می‌شکافد.

3. امام کاظم(ع) فرمود: اگر از چیزی ترسیدی پس صد آیه از هر جای قرآن که بود بخوان پس سه مرتبه بگو:‌

«بارالها! بلا را از من دور گردان» و نیز ایشان فرمود: «کسی که یک آیه قرآن داشته باشد و از شرق به مغرب برود یقینا آن یک آیه او را کفایت می‌کند» و نیز ایشان فرمود: در قرآن شفای تمام بیماری‌ها موجود است.

سوره‌های شفابخش قرآن کریم

1.امام(ع) فرمود: کسی که گرفتار بیماری شد هفت مرتبه سوره حمد را بخواند که بیماری او آرام می‌گیرد و اگر خوب نشد هفتاد مرتبه بخواند که آرام می‌شود.

2. پیامبر (ص) فرمود: خواندن هفت مرتبه سوره حمد، شفای تمام امراض است و نیز صد مرتبه خواندن آن برای صاحبش تعویذی هست و اگر روح از بدن جدا شود، خداوند آن را به بدن بر می‌گرداند.

3. امام صادق(ع) فرمود: اگر سوره حمد را بر مرده هفتاد مرتبه خواندی او زنده شد تعجب نکنی.

4. امام باقر(ع) فرمود: اگر دچار بیماری شدی و بر جان خود ترسیدی پس سوره انعام را بخوان چرا که نمی‌گذارد از آن بیماری چیزی ناپسندی به تو برسد.

5. و نیز ایشان فرمود: کسی که سوره نحل را در هر ماه بخواند، در برابر بدهکاری او را کفایت می‌کند و هفتاد نوع بلا را از او دور می‌نماید که کوچک‌ترین آن‌ها دیوانگی، جذام و پیسی می‌باشد.

6. و در روایت دیگر آمده است که سوره نحل نگهبانی است در مقابل شیطان، سپاهیان و طرفدارانش.

7. و نیز ایشان فرمود: کسی که سوره لقمان را در هر شب بخواند خداوند در شب ملکی را بر او می‌گمارد تا در مقابل شیطان و سپاهیانش از او محافظت نماید تا این که صبح گردد و اگر آن را در روز بخواند از او در مقابل شیطان و سپاهیانش محافظت می‌نماید تا این که شب شود.

8. امام صادق(ع) فرمود: برای هر چیزی قلبی است و قلب قرآن سوره یس است پس کسی که در روز سوره یس را بخواند (از خطرات و بلایا) محافظت می‌شود و جزو روزی گیرندگان قرار می‌گیرد تا این که شب شود. و کسی که این سوره را در شب قبل از خوابیدن بخواند، خداوند هزار ملک برای محافظت از او در مقابل تمامی شیاطین رانده شده و تمامی آفات، قرار می‌دهد و اگر کسی آن روز بمیرد خداوند او را داخل بهشت می‌نماید.

9. و در روایتی دیگر آمده است که خواندن این سوره برای دنیا، آخرت و محفوظ ماندن از تمامی آفات و بلاها که خود انسان و خانواده و مال را تهدید می‌کند، مفید می‌باشد.

10. در روایت آمده است: کسی که کمبود عقلی دارد به او سوره یس را بخوانید و یا بنویسید و به او بخورانید که مفید است و اگر با آب زعفران در ظرفی شیشه‌ای نوشته شود و خورده شود بهتر است و باعث رهایی از آن بیماری می‌شود.

11. امام صادق (ع) فرمود: کسی که هر جمعه سوره صافات را بخواند از هر نوع آفتی در امان است و در زندگی دنیایی‌اش تمام بلیّات از او دفع می‌گردد، و نیز در این دنیا روزی وسیعی به او داده می‌شود و به مال و فرزند و بدن او از طرف شیطان رانده شده، ستمگر و دشمن آسیبی نمی‌رسد.

و در روایت دیگر آمده است که خواندن این سوره شرف، مرتبت و عزت در دنیا و آخرت می‌دهد.

12. و نیز ایشان فرمود: کسی که سوره زمر را در روز یا در شب بخواند، خداوند شرف دنیا و آخرت را به او عطا می‌کند و بدون خاندان و مال عزت به او می‌بخشد.

13. کسی که سوره طور را بخواند خداوند خیر دنیا و آخرت را برایش جمع می‌کند.

14. کسی که سوره واقعه را در هر شب جمعه بخواند، خداوند او را دوست می‌دارد و محبت او را در قلوب تمام مردم قرار می‌دهد و در دنیا ابدا فقر، تنگدستی و ضرری از آفات دنیا نمی‌بیند و این برای امیرالمومنین و فرزندان ایشان (ع) است.

15. کسی که در نماز واجب خود سوره حدید و مجادله را بخواند و بر آن مداومت نماید در خانواده، بدن و مال خود بدی و نیازی نمی‌بیند.

16. امام سجاد(ع) فرمود: کسی که سوره ممتحنه را در نمازهای واجب و نوافل بخواند خداوند قلب او را با ایمان می‌آزماید و در دیدگان او نور قرار می‌دهد و فقر و دیوانگی به او و فرزندانش هرگز نمی‌رسد.

17. و در روایت دیگر آمده است که در نزد مردم فردی پسندیده قرار می‌گیرد.

18. امام صادق (ع) فرمود: کسی که بسیار سوره جن را بخواند در زندگی‌اش آسیبی از جن و انس نمی‌بیند و جادو، سحر و حیله‌شان به او نمی‌رسد.

19. کسی که سوره مزمل در نماز عشا و یا در آخر شب بخواند، این سوره به عنوان نگهبان و محافظ در طول شبانه روز با او خواهد بود در واقع زندگی و مرگ پاکیزه خواهد داشت.

20. کسی که سوره نازعات را بخواند، خداوند او را تشنه و عطشان وارد بهشت نمی‌کند و در دنیا اصلا بدبختی نمی‌بیند و در روایتی دیگر آمده است که خواندن این سوره شفا برای مسموم و گزیدگی است.

21. کسی که سوره بروج را بر آب بخواند و بیاشامد آن آب به او ضرری نمی‌رساند ان‌شاءالله تعالی.

22. کسی که در تمام نمازهای واجب خود سوره قدر را بخواند به او گفته می‌شود:‌ ای بنده خدا! تمام گناهان گذشته‌ات بخشیده شد پس اعمالت را از نو شروع کن.

23. کسی که سوره زلزال را در نوافل بخواند اصلا گرفتار زلزله نمی‌شد و به زلزله، صاعقه و آفتی از آفات دنیا نمی‌میرد.

24. کسی که سوره همزه را در نمازهای واجب بخواند، فقر از او دور می‌شود و روزی‌اش به دست می‌آید و مرگ بد و غیرطبیعی از او دفع می‌شود.

25. کسی که سوره کافرون و توحید را در یکی از نمازهای واجب خود بخواند خود و والدین و فرزندانش آمرزیده می‌شود و اگر  جزو بدبختان باشد اسم او از دفتر بدبختان محو می‌گردد و داخل دفتر خوشبختان نوشته می‌شود و خداوند او را در آن دنیا در حالی که خوشبخت است زنده می‌کند و او را شهید می‌میراند و شهید برمی‌انگیزد.

26. پیامبر (ص) فرمود: هرگاه یکی از شما دچار سردرد یا بیماری دیگری شد دست‌های خود را بگشاید و سوره حمد، توحید، فلق و ناس را بخواند و دست را به صورت بکشد تا بیماری‌اش رفع شود.

27. امام صادق (ع) فرمود: خداوند به حضرت زهرا (ع) به جای فدک، تب را به فرمان ایشان درآورد، پس هر یک از محبین زهرا (ع) و فرزندان ایشان دچار تب شد پس هزار مرتبه سوره توحید را بخواند و به حق ایشان از خداوند بخواهد که تبش برطرف گردد.

28. کسی که سوره نصر را در نافله و با نماز واجب بخواند خداوند او را بر تمام دشمنان پیروز می‌گرداند.

29. امام صادق(ع) فرمود: کسی که دچار بیماری یا سختی شد و سوره توحید را نخواند و در آن بیماری یا سختی بمیرد پس جزو اهل جهنم خواهد بود.

30. و نیز ایشان فرمود: کسی که به رختخواب برود و یازده مرتبه سوره توحید را بخواند، خانه خودش و همسایگانش محافظت می‌شوند.

 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 9 شهريور 1397برچسب:, :: 11:5 :: توسط : دکتر علی واشقانی فراهانی

 دو گروه پیرو حق براساس آیات قرآن

کلام در جلسه قبل به اینجا رسید که از زمان آدم تا الآن و از الآن تا طلوع صبح قیامت -طبق آیات قرآن کریم- دو گروه بیشتر در این دنیا نبوده‌اند و نیستند و نخواهند بود: گروهی که به‌معنای گسترده کلمه، پیرو حق هستند و گروهی که باز هم به‌معنای گسترده کلمه مُرید باطل هستند و سومی وجود دارد؛ البته قرآن مجید گروه پیرو حق را به دو دسته تقسیم می‌کند: «اصحاب یمین» و «سابقون»، سابقون کسانی هستند که خداوند متعال اعلام کرده اینان در همهٔ شئون وجودشان برای شما سرمشق هستند و بالاترین رده در علم، در عقل، در اخلاق، در روش، در مَنِش، در عبادت، در خدمت هستند و اصحاب یمین مأمومین و اقتداکنندگان اینان هستند.

در اهل باطل هم جمعیت، شدت و ضعف دارد: گروهی در گرایش به باطل در اوج و محور هستند، گروهی هم تابع و اقتداکننده به اهل باطل هستند. علت پدیدآمدن گروه پیرو حق، این است که دریافته‌اند حجت خدا بر آنها تمام است، دریافته‌اند که توحید، نبوت، وحی و دین، همراه با قوی‌ترین دلایل و براهین است و قابل رد نیست. از عقل خودشان خیلی خوب استفاده کردند؛ وقتی که حق را مطالعه کردند، دیدند حق و شئون حق را عقل رد نمی‌کند و مردود نمی‌داند. سازمان خلقت عقل این‌گونه است که وقتی حق را می‌شناسد، می‌بیند جایی برای ردکردن حق وجود ندارد. حق یک امر نوری، ثابت، مفید، اثرگذار، رشددهنده و تربیت‌کننده است. در مقابل می‌بینند که باطل هم اسید است، سَم است، قاتل است، کُشنده است، قطعه‌قطعه‌کننده شخصیت انسان است.

طبق آیات قرآن، با این عقل، با این درک، با این فهم، با این روشن‌بینی و با دلایلی که همراه حق است، حق را رها نمی‌کنند. با پوچی و پوکی و خطرناک‌بودن باطن هم به باطل رو نمی‌کند و به قول قدیمی‌ها، خودشان را جلوی پای باطل قربانی نمی‌کنند، فدا نمی‌کنند، هزینه نمی‌کنند. بنا باشد هر کاری بکنند، در کنار حق انجام می‌دهند؛ چون هر حرکتی در کنار حق ماندگار است، شکوفا می‌شود و برکات ایجاد می‌کند. این یقینی است، اما غیر از این هم تجربه تاریخی مؤید اوست، کنار اوست.

رسول خدا که می‌دانید در گستره وجود خودش علم مُطْلق بوده و در آینده‌نگری هم نظیر نداشته است. یک روایتی را تفسیر علی‌بن‌ابراهیم قمی -قرن چهارم- در پنج صفحه از پیغمبر اکرم نقل کرده است که خیلی علاقه دارم در یک زمانی، کل این روایت را روی یک منبر بگویم. قرن سوم هجری بوده و الآن حدود هزاروچهارصدوسی‌وچند هجری است، تمام جریانات و اتفاقات صدسال قبل تا حالا را پیغمبر در کل این روایت بیان کرده است.

اصلاً وقتی این روایت را یک عالِم درس‌خوانده می‌خواند، او را بُهت می‌برد که 1500 سال قبل، آن‌هم در شهر مکه که یک‌دانه مکتب‌خانه معمولی نداشت و امیرالمؤمنین دربارهٔ آن در نهج‌البلاغه می‌فرمایند: یک‌نفر در آن شهر بلد نبود خط بنویسد، یک‌نفر بلد نبود دو کلمه بخواند. در یک شهرِ بی‌سوادِ محض، شهر غارت، شهر زنا، شهر دزدی، شهر ربا، شهر قتل و جنایت که رسول خدا سیزده‌سال ایام بعثت خود را در آنجا بود، یک‌صدم مردم آن شهر -که جمعیت زیادی نداشت- حضرت را قبول نکردند و قرآنش را نپذیرفتند.

مدینه یک‌مقدار راحت‌تر قبول کردند. ایشان در این شهر مکه بیایند و در مسجدالحرام به دیوار بیت تکیه بدهند(که آن‌وقت دیوار کف بود و در بالا نبود) و تمام جریانات یک قرن قبل به الان را در دوساعت سخنرانی خبر بدهد؛ حتی لباس‌پوشیدن زنان و مردان، حتی سلمانی موی مردان و زنان را خبر بدهد و هیچ‌چیز آن هم دروغ از آب درنیاید. تمام آنهایی را که خبر داده، اتفاق افتاده و چیز دیگری در آن روایت نیست که اتفاق نیفتاده باشد. خب این چه علمی است؟ آنچه را از گذشته عالَم خبر داده، با قوی‌ترین کاوش‌های باستان‌شناسان یکی درآمده، با اینکه خودش در آن مناطق نرفته، آن مناطق را ندیده، باستان‌شناس هم نبوده و اهل کاوش هم نبوده، ولی از اقوام گذشته و از تمدن‌هایشان که خبر داده است.

ا



ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : شنبه 8 شهريور 1397برچسب:, :: 19:22 :: توسط : دکتر علی واشقانی فراهانی


وَ ما أَدْراک ما لَیلَةُ الْقَدْرِ * لَیلَةُ الْقَدْرِ خَیرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ[i]

ترجمه
و تو چه دانی که شب قدر چیست؟ شب قدر از هزار ماه بهتر است.

نکته ها:
کلمه «قدر» در قرآن، در چند معنا به کار رفته است:

1. مقام و منزلت. چنانکه می فرماید: «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ»[ii]* آن گونه که باید، مقام و منزلت الهی را نشناختند.

2. تقدیر و سرنوشت. چنانکه می فرماید: «جِئْتَ عَلی قَدَرٍ یا مُوسی»[iii] ای موسی تو بنا بر تقدیر (الهی به این مکان مقدّس) آمده ای.

3. تنگی و سختی. چنانکه می فرماید: وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیهِ رِزْقُهُ...[iv] کسی که رزق و روزی بر او تنگ و سخت شود.

دو معنای اول در مورد «لَیلَةِ الْقَدْرِ» مناسب است، زیرا شب قدر، هم شب با منزلتی است و هم شب تقدیر و سرنوشت است. هستی، حساب و کتاب و قدر و اندازه دارد. «وَ إِنْ مِنْ شَی ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»[v] هیچ چیز نیست مگر آنکه خزانه آن نزد ماست و جز به مقدار تعیین شده فرونمی فرستیم. حتّی مقدار نزول باران از آسمان حساب شده است. «وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ»[vi] نه تنها باران، بلکه هر چیز نزد او اندازه دارد. «وَ کلُّ شَی ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ»[vii] چنانکه خورشید و ماه، از نظر حجم و وزن و حرکت و مدار آن حساب و کتاب دقیق دارد. و «الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ»


ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 24 ارديبهشت 1396برچسب:, :: 18:39 :: توسط : دکتر علی واشقانی فراهانی

دلتنگی و تنـهایی و انـدوه و صـبوری
این عاقبت تیره ی یک عاشق ناب است

آن مرد پر از شور و غزل ، بعد تو جان داد
این آدم کوکی ، جسدی پشت نقاب است

یا مشکل ارســال پیام ، از دل مــا بود
یا منبــع گیــرنده ی قلـب تو خراب است

زایـیــده ی دردیـم و به بار آمـده ی عشق
در مکتب ما ، عشق فقط ، حرف حساب است

یک جمله بگو دلبرکم ! ... حرف دلت چیست ؟
عاشق شده این شاعر و ... دنبال جواب است


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 18 ارديبهشت 1396برچسب:, :: 17:13 :: توسط : دکتر علی واشقانی فراهانی

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان مهر و آدرس avfc.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






Alternative content